زانو درد مامانی
سلام مهربون عزیزتر از جونم از دیروز صبح که از خواب بلند شدم زانو درد امانم رو بریده نمیدونم چرا و چی شده فقط تا همین الانم دارم تحملش میکنم و از اونجایی که از دکتر رفتن هم بیزارم موندیم ببینیم درد کی ما رو رها میکنه .دیشب همش ناراحت بودم و تو هم پیله کرده بودی که روی زانوهام بشینی چند دقیقه ای تحمل کردم ولی بعد صدام در اومد و سرت داد کشیدم الهی بمیرم برات اومدی بغلم کردیو زانوهامو بوس کردی و با یک لبخند شیرینی گفتی مامان بوسش کردم خوب شد حالا بشینم .تا صبح هم هر بار که از زور درد بیدار میشدم با من بیدار میشدی و احوالم رو میپرسیدی .الهی فدای دلت بشم که اینقدر رئوفه بابایی باید یه ...
نویسنده :
مامان احسان
10:47